English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4866 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
fab U اعلام موافقتبا چیزی
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
To submit something to someone. U چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
to pick and choose U درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
to fall in U شکم دادن راست امدن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
hatched U تخم دادن جوجه بیرون امدن
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
hatches U تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatch U تخم دادن جوجه بیرون امدن
rallies U نیروی تازه دادن به گرد امدن
give way U ضعف نشان دادن پایین امدن
rallied U نیروی تازه دادن به گرد امدن
rally U نیروی تازه دادن به گرد امدن
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
projects U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projected U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
challenge and reply U ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
announces U اعلام کردن
promulgated U اعلام کردن
promulgates U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
promulgating U اعلام کردن
blazon U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
proclamations U اعلام کردن
exclaim U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
quote U اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
promulge U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
enouce U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
enounce U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
damm U بد اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
promulgate U اعلام کردن
broadcast U اعلام کردن
announce U اعلام کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
hail U اعلام ورود کردن
hailed U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام نشانی کردن
announce in advance U از پیش اعلام کردن
impeached U اعلام جرم کردن
hailing U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
hails U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
early warning U اعلام خطر کردن
absolves U اعلام بی تقصیری کردن
absolved U اعلام بی تقصیری کردن
call out U اعلام خطر کردن
to call a meeting U جلسهای را اعلام کردن
impeaching U اعلام جرم کردن
absolving U اعلام بی تقصیری کردن
impeaches U اعلام جرم کردن
acknowledge U اعلام نشانی کردن
acknowledge U اعلام معرف کردن
acknowledge U اعلام وصول کردن
early-warning U اعلام خطر کردن
absolve U اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
indict U اعلام جرم کردن
indicted U اعلام جرم کردن
impeach U اعلام جرم کردن
indicting U اعلام جرم کردن
acknowledging U اعلام نشانی کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
indicts U اعلام جرم کردن
warnings U اعلام خطر کردن هشدار
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
warning U اعلام خطر کردن هشدار
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
stretches U منبسط کردن کش امدن
stretched U منبسط کردن کش امدن
stretch U منبسط کردن کش امدن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
cease U بند امدن تمام کردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
forgather U گرد امدن اجتماع کردن
souffle U پف کردن یا بالا امدن غذا
ceased U بند امدن تمام کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
souffles U پف کردن یا بالا امدن غذا
interjected U در میان امدن مداخله کردن
soufflTs U پف کردن یا بالا امدن غذا
ceases U بند امدن تمام کردن
interject U در میان امدن مداخله کردن
to turn up U رد کردن از خاک دراوردن امدن
gam U گرد امدن بازدید کردن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
toll U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com